آرزو ساداتآرزو سادات، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

آرزوی زندگی ما

اندر احوالات ما

سلام جوجوی مامان الان که دارم برات مینویسم ساعت ٣ شبه بابایی سر کاره منم از معده درد خوابم نمیبره گفتم بیام و یه سری به وبت بزنم آخه خیلی وقته سر نزدم از بس او ضاعم درهم ورهمه  . مامان ملیح دستش شکسته  کلی نارحتشم ، دندونای بالای تو کامل تو تاوله کلی بدغلق شدی همش تو بغلمی یکه شناس شدی و از بغل من بغل هیچ کس نمیری. خیلی این روزا اذیتم میکنی مامانی ، خاله نرگس که درگیر محمد و یگانه هست ف مامان مریم هم که نگهت نمی داره خوب معلومه چون فقط منو میبینی از همه غریبی میکنی . حتی گاهی اوقات بغل بابایی هم بند نمیشی جون بابیی به خاطر منو تو همش سرکار و درگیره .طفلی خیلی برا ما زحمت میکشه . امیدوارم در اینده قدر شناس باشیم. کلی کار یا...
12 مرداد 1392

عکس هفت تا هشت ماهگی

     سوار بر ماشین مغازه بابا علی . بابایی دورت بالش گذاشته بود که نیافتی و باهات بازی میکرد ههههه اینجا خودت و از کریر پرتاب کرده بودی بیرون دیدیمت هم ترسیدم هم خندم گرفته بود داشتی غش میکردی این عکس و بعدی برای نیمه شعبان هستش که سر کوچمون جشن بود با خاله نرگس و مامان ملیح و یگانه رفتیم کلی هم خوش گذشت . مگه چیههههه؟؟ اینجا از حمام اومده بودی وقتی آرزو غش میکند این عکس هم به عنوان اختتامیه . ماه پیش که بابایی رفته بود ماموریت چون تو خیلی عاشق موبایلی برات این موبایلرو خرید  باباجونی میسی. ...
21 تير 1392

مروارید دوم بلاخره تشریف فرما شدن

این چشمای من بی نواست تو این دو هفته ی اخیر . یعنی اذیت هایی کردی وصف ناپذیر . همش بغل بودی و ناله میکردی شبا دیر میخوابیدی تازه به زور استامینوفن اونم نیم ساعت به  نیم ساعت بیدار میشدی و گریه  و زاری و اینا کلی پیازچه و چنجه و سوپ ماهیچه و هر چی بگی بهت دادم ام در نمیومد و تو تاول بود میفهمیدم چه قدر درد داری اما خودمم کلافه بود . از شانس من تو مراسمای به دنیا اومدن محمد بدتر هم شدی خیلی سخت بود و اما بلاخره دیروز یعنی تو هفت ماه و بیست و چهار روزگی یعنی ١٢ تیر دومین دندون پایین سمت راست هم در اومد هورررا     ...
13 تير 1392

علامت تعجب

گاهی اوقات زووم میکنی بدجور .خصوصا وقتی میخوایم ازت عکس بگیریم انقدر  با اون چشمایه بادومیت زل میزنی که خندمون میگیره. دو تا عکس باحال انتخاب کردم . انصافا بعدا بزرگ شدی خودتم خندت میگیره . نگاه کن:       تعجبت تو حلقم   آخه چرا چرا چرا انقدر تو بانمکی آخر سر ادم خوار میشم تو رو کباب میکنم میخورم یامییی  آرزو یادت نره خیلی دوستت دارم   ...
13 تير 1392

پسر پسر قند عسل

سلام فینگیلی مامان بلاخره نی نی خاله به دنیا اومد هوراااااااااااااااااااا بزن دست قشنگرو  شله شله در تاریخ ٣/٤ /١٣٩٢ ساعت ١٢:٣٠  سید محمد نبوی با وزن ٣١٠٠ و قد ٥١ چشم به جهان گشود . به امید روزی که موجب افتخار و شادی پدر و مادرش باشد . این یه عکس داغ بود که دو ساعت بعد از تولد خودم با این دستام  انداختم. و در ادامه:       اینجا فشنش کرده بودیم . و اما آرزو   له له میزنی موهاشو بکنی پریشبی حواسمون نبود یه لقد کوچولو نثارش کردی . خیلی باحاله که ادم یه همبازی داشته باشه که دقیقا ٧ ماه نیم ازش بزرگتر باشه تو یه سال برن مدرسه تازه هم پسر خاله هم پسر عموشم باشه . خیالم راحت ش...
13 تير 1392

اولین مروارید

 سلام عروسک من یه هفته پیش خاله نرگس بهم گفت که میخوای دندنون دراری ولی من زیاد جدی نگرفتم تا اینکه پریشب خیلی بیتاب بودی نگاه کردم دیدم لثه ت کلی متورم و قرمزه و فرداش داشتم اب میدادم بهت که یهوصدای برخورد دندونت با لیوان اومد   مباااااااااااااااااااارکه هورررررراااااااااااااااا بزن دست قشنگرووووووووووووو شله شله دیروز تو هفت ماه و پنج روزگی وقتی خونه مامان مریم بودیم این اتفاق افتاد وااااااااااااای نمی دون یکه چه ذوقی زدم و جیغ کشیدم و به بابایی گفتم دندونش دراومده خیلی لذت بخشه که آدم لحظه ه لحظه بزرگ شدن دخترشو ببینه و همه این لحظات رو تجربه کنه البته یه چند روزی حواسم بود به لثه ا...
24 خرداد 1392

هفت ماهگی

عروسک من امروز ٧ ماهه شدی. باورم نمیشه که ٧ ماهه پیش مایی و زندگیمون و از این رو به اون رو کردی . چون بابایی ماموریت هنوز چکاپ نرفتیم ولی حدودی فکر کنم ٧کیلو و قدت هم ٧٠ هست . فعلا نه میشینی نه سینه خیز میری نه دندون دراوردی  معلومه خیلی فعالی آخ آخ از آواز خوندنت موقع خوابیدن بگم چند وقته که عادت کردی وقتی می خوای بخوابی شروع می کنی با صدای بلند آآآآآآآآآآ گفتن تا بخوابی خییییییییییلی خنده دار میشی اینقدر میگی تا مثل یه عروسک باطریت تموم بشه و خوابت ببره ازت فیلمم گرفتم یه هفته ده روزی میشه که بابا میگی  اینهمه من زحمت میکشم شما اول گفتی بابا دد هم  میگی . دیگه مثل قدیم به دستت خیره نمیشی فکر کنم دیگه فهمیدی...
23 خرداد 1392

عکس عکس عکس

این عکس از عکسای مشهد جا مونده بود .اولین هتلیه که رفتی . هتل عماد.                      اینجا از مسافرت برگشته بودیو خسته ی سفر حمام شدیو غش کردی من اگه ناغافل برم wc برگردم با همچین صحنه ای مواجه میشم   عکسای هنری شاهکار خودم درکل من عاشقتممممممممممممممممممممم ...
8 خرداد 1392

روز پدر مبارک

بابا حامد عزیز روزت مبارک ،انشاله که همیشه سایت بالا سر ما باشه. من و مامانی عاشقتیم  و خواستیم بدونی تو بهترینی   آرزوی مامان میخوام یه کوچولو برات درد دل کنم پدر بهترین دوست و بهترین هدیه از طرف خداست که همیشه باید قدرشو بدونیو بهش احترام بزاری من توی ١٢ سالگیم از این نعمت بزرگ محروم شدم و آقاجون عمرشو داد به شما ولی دلم میخواد بابای تو همیشه برات بمونه و همیشه تکیه بدی بهش چون پدر گرمترین و محکمترین تکیه گاهه.   اینم یه عکس از من و بابام یادگاری برای تو  بهترینم ...
7 خرداد 1392