دکتر کاملاً معاینه ات کرد و گفت که خدا رو شکر سالمه سالم هستی و کلی هم ازت خوشش اومده بود و هی می گفت چه بچه نازی وزنت ٤٧٠٠ یا ٤٨٠٠ قدت هم ٦٠ شده ماشالله قرار بود که فردا برای زدن واکسن های دوماهگی ببریمت و دکتر هم دستورات لازم در این خصوص رو داد. من خیلی شبش دلم شور میزد میدونستم که یکی از واکسن خیلی درد داره و خیلی هم عوارض. خلاصه روز سه شنبه با مامان ملیحه رفتیم مرکز بهداشت همایون .اول یکسری توضیحات در مورد واکسن ها دادن و بعد خانوم بهیار شروع کرد اول قطره فلج اطفال رو داد بعد گفت یکی پاهاشو بگیره من که طاقتشو نداشتم گفتم مامان جون اینکارو بکنه . تا آمپول هپاتیت رو کرد تو پای راستت جیغت رفت هوا من...