واکسن دو ماهگی (اولین واکسن) و چکاپ دو ماهگی
دکتر کاملاً معاینه ات کرد و گفت که خدا رو شکر سالمه سالم هستی و کلی هم ازت خوشش اومده بود و هی می گفت چه بچه نازی وزنت ٤٧٠٠ یا ٤٨٠٠ قدت هم ٦٠ شده ماشالله
قرار بود که فردا برای زدن واکسن های دوماهگی ببریمت و دکتر هم دستورات لازم در این خصوص رو داد.
من خیلی شبش دلم شور میزد میدونستم که یکی از واکسن خیلی درد داره و خیلی هم عوارض.
خلاصه روز سه شنبه با مامان ملیحه رفتیم مرکز بهداشت همایون .اول یکسری توضیحات در مورد واکسن ها دادن و بعد خانوم بهیار شروع کرد اول قطره فلج اطفال رو داد بعد گفت یکی پاهاشو بگیره من که طاقتشو نداشتم گفتم مامان جون اینکارو بکنه .
تا آمپول هپاتیت رو کرد تو پای راستت جیغت رفت هوا منم اینور همراه تو گریه می کردم بعدش نوبت واکسن سه گانه بود که خیلی درد داشت دوباره شروع کردی به جبغ زدن اما بعد از اینکه تموم شد و من بغلت کردم خیلی زود آروم شدی الهی فدات شم عزیز مامان که اینقدر مظلومی.
اومدیم خونه و جای واکسنت رو کمپرس سرد گذاشتیم و چون قطره استامینوفن هم خورده بودی زودی خوابت برد. من کلی خوشحال بودم که درد نداری اما زهی خیال باطل!!! چند ساعت بعد یهو با گریه از خواب بیدار شدی واااااااای همینجووری جیغ میزدی به نفس نفس افتاده بودی و قرمز شده بودی سریع دوباره کمپرس رو آوردیم و گذاشتیم رو پات و تو همینجوور یکریز جیغ میزدی یکم بغلت که می کردیم آروم میشدی اما تا پاتو تکون میدادی جیغت میرفت هوا واقعاً وحشتناک بود دلم برات کباب شد . خلاصه آخرش پاهاتو با روسری بستیم که نتونی تکوونش بدی و تو هم یکم آروم شدی اما خیلی بی حال بودی و تا ساعت ها به خاطر گریه هات نفس نفس میزدی و هربارم که یکم پات رو تکون میدادی و یا اینکه می خواستیم عوضت کنیم یا کمپرس بذاریم رو پات دوباره جیغت میرفت هوا تا شب همش بغل من و مامان ملیح بودی اصلاً دلمون نمیومد بذاریمت زمین.
خلاصه خیلی روز بدی بود اما بالاخره گذشت و امروز خدا رو شکر دیگه درد نداری و شب هم خوب خوابیدی یه خورده تب کردی اما خیلی طول نکشید و زود تبت اومد پایین
از حالا عزای واکسن بعدیتو گرفتم دوست ندارم اصلاً درد بکشی پرنسس کوچولوی من