عکس هفت تا هشت ماهگی
سوار بر ماشین مغازه بابا علی .
بابایی دورت بالش گذاشته بود که نیافتی و باهات بازی میکرد
ههههه اینجا خودت و از کریر پرتاب کرده بودی بیرون دیدیمت هم ترسیدم هم خندم گرفته بود
داشتی غش میکردی
این عکس و بعدی برای نیمه شعبان هستش که سر کوچمون جشن بود با خاله نرگس و مامان ملیح و یگانه رفتیم کلی هم خوش گذشت .
مگه چیههههه؟؟
اینجا از حمام اومده بودی
وقتی آرزو غش میکند
این عکس هم به عنوان اختتامیه . ماه پیش که بابایی رفته بود ماموریت چون تو خیلی عاشق موبایلی برات این موبایلرو خرید باباجونی میسی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی